زبان خاموش

ساخت وبلاگ
به چشم خود صلح و جنگ دیده ام و به یاد نمی آورم گاه نام نیک و گهی ننگ دیده ام و به یاد نمی آورم هر کجا میروم به چششم آشناست نرفتم هر چند من بس دریا و کوه و سنگ دیده ام و به یاد نمی آورمبه زندگیم یک مهره ی چشم نظر بدهکارم و افسوس چه بسا نزدیکان چشم تنگ دیده ام و به یاد نمی آورم همه عمر چون لعل بدخشان ساده بودم و یکرنگپیرامون خود بس یار دورنگ دیده ام و به یاد نمی آورم همین دانم مهربانی دل بزرگ میخواهد گرچه در تاریخمن قساوت های آن مرد لَنگ دیده ام و به یاد نمی آورم کاش جسارت داشتم پا از گلیم خود درازتر کنم ، مثلاًمن با چشم خود بینگ بنگ دیده ام و به یاد نمی آورم زبان خاموش...ادامه مطلب
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 17:33

گفتی به خود گذارمت ، جز این راهی نداشتممهره ی سوخته ای که ، نزدت جاهی نداشتمیک روز درگیر تو شدم ، به کس ندادم دگر دلجز در فراقت که سوختم ، اشتباهی نداشتمفارغ ِ از سوداگری کُنجی خلوت میخواستم جز فکر سودای ناله افسوس آهی نداشتمعزیز خاص و عام شد آنکه به راهش چاه بود بیچاره من به راهم ، از چه چاهی نداشتمحقیقت تلخی ست اگر شرم من و غرور توشهدست مرا این تلخی ، چون پناهی نداشتمچه سختی ها کشیدم به چشم نیامد کار منجز دفتری کهنه حیف ، من گواهی نداشتم بخت بد بین خورشید و ماه و زمین بر یک مدارندچه شبی درگیر تو بودم ، که سحرگاهی نداشتمبه دوش کشیدم هماره ، غم این بار گرانم رارهایم کردند خویشان ، من هواخواهی نداشتم زبان خاموش...ادامه مطلب
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 17:33

در دلم نقش بسته آن رُخ بی مثالت

ترسم اجل مهلتم ندهد به وصالت

غیر تو زندگی بیهوده تکراری ست

مملو از ترس ودلهره و یأس و کسالت

اسیر توام و «رها» از قید و بند دنیا

خوش است در دام تو حصر و اسارت

مهرداد شرفی«رها»شنبه۱۴۰۱/۰۷/۳۰

زبان خاموش...
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 17:33

خیال من هنوز با چشم تو حکایت داردقصه ی عشق من و تو تا ابد روایت داردسالها سکوت پیشه کردم و دم نزدم ولیدلم از این همه تهمت ناروا شکایت داردغُصه ی این فراق آخر مرا خواهد کُشتبختم از این نابسامانی کَی رضایت داردصبوری هم مرحم نشد بر زخم غمی که ریشه اش تا عمق وجودم سرایت دارد رهایم کردی و رفتی گله ای ندارم دیگرخیالت برای التیام دردهایم کفایت داردبیست و نهم بهمن ماه ۱۴۰۱ حَسَنکدَر زبان خاموش...ادامه مطلب
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 71 تاريخ : جمعه 12 اسفند 1401 ساعت: 10:58

عمیق تر نگاهم کن بانو

نکند این آخرین دیدار تو و من باشد

آغاز فصل تلخ جدایی ها

لحظه ی رفتن روح از تن باشد

ناگفته هایت را بگو جانم

تا فرصت باقیست!!!

چه میدانم

شاید این نیز وهم و گمان و ظن باشد

رها نمی شود رشته ی پیوند ما هر چند با مرگ

می رسد روزی که مو به مو خاطرات من

تمام زندگی یک زن باشد

هفدهم بهمن ماه۱۳۹۸

زبان خاموش...
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 28 تاريخ : جمعه 12 اسفند 1401 ساعت: 10:58

مثل اون شعر نسروده پُرم از حرفای نگفتهبس که واژه های مبهم توی ذهن من نهُفته عمرم گذشت به ندامت پای این غرور بیجاگر چه گله ا ی ند ا ر م دیگه ا ز بخت خُفتهاین بازی چرخ و فلک هرگز نگشت به کام منگرچه اینجا اسم شاعر سند خورده به نام منسنگدل تا کی منِ مسکین در تکاپوی تو باشم عمری بی خبر و محروم ز دیدن روی تو باشم خواهم بشکنم سکوتِ سرشار از ناگفته ها راتا کی عاشقی بی نام و نشان در کوی تو باشمامشب از صمغ شوکران لبریز زهر است جام منگر چه اینجا اسم شاعر سند خورده به نام منی روزی همین حوالی به سر آید سفر منمُهر باطل می خورد بر تار و پود دفتر منبه دست باد خواهم سپُرد همه‌ی ناکامی هایمتا ابد در ذهن می ماند این آخرین ظفر منآه ای غزال چشم سیه هرگز نگشتی رام منگرچه اینجا اسم شاعر سند خورده به نام مندانم به آغوش کشی زانو ی غم بر خاک منآزرده دل ، آشفته حال ، دلتنگ از پژواک منزمین با همه وسعتش جایی نداشت برای منآخر به ثبت خواهد رسید این دو متر املاک منهیهات جز روزگار جوانی کسی نشده خام منگرچه اینجا اسم شاعر سند خورده به نام من زبان خاموش...ادامه مطلب
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 15:12

این غم جا نکا ه که ا ینک بر د و ش من ا ست


کوهی ست که یک تکه اش فردا سرپوش من است


این همه نقش حک شد ه د ر د ل ا ین کوه


حاصل ضربه های تیشه ی سخت کوش من است

زبان خاموش...
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 15:12

در دل من هرگز نبود ، غیر تو یاد دیگریمبتلا به چشمت شدم حقا که تو افسونگریبعد از عمر ی دلدادگی ، روا نبود هبوط منمهر با نی پیشه بگیر ، بس کن دگر ستمگر یقصه ی بی سرو سامانی من هم حکایت داردطعنه فراوان شنیدم هرشب از این در به دریاسیر جبر خویشتنم خود کرده را چه تدبیر ؟دگر به که پناه برم ، آ خر از این بید ا د گر ی مرحم اگر نمی شوی ، نمک نپاش بر زخم منمحرم نمیشود دلت ، کم کن از این عشوه گریای دل حذر کن از او چون که تُرا یار نیستآتش مزن آشیان را ، بس کن دگر خیره سریآن همه شعر که سرودم ، بی جواب مانده هنوزنادم می بینمت آخر ، یک روز از این بی خبریمقصد دلت مقصود خودت ، هیهات گم کرده راهمحُسنی نداشتم می دانم ، بجز همین سخن وریآری کفران نعمت کردم ، روزی که تو را آزردم من سنگ محک بودم و ، تو هم دردانه گوهریپشت پا به بخت زدم ، روزی که تو را رها کردم محشر همین نزدیکی ست آنروز که تو بازنگری نوزدهم دبماه۱۴۰۱سرخدر زبان خاموش...ادامه مطلب
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 15:12

افسو نگری  و  دل  تو  را تمنا  می کندبودنت زخم عمیق دلم را تسلی می کندشیرینی  چون عسل  مُعطر  چون  گلداشتنت   حال  دلم  را  زیبا   می کندچشمانت دریا و من ناخدایی بی شکیبغرق شدن در موج تو عشق را معنا م زبان خاموش...ادامه مطلب
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 76 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 20:22

کس نداند این روزها چه غمگین است فاز من

جز دفترم که اگه است از این همه راز من

حال پریشان من و عمر دراز این شب ها

آه و افسوس و فغان چه ناکوک است ساز من

هر دم می آرد خاطرم چهره ی محزون تُرا

باز سیل اشک و آه است همچنان دمساز من

بر روی خانه ام نشسته جغد شوم سرنوشت

اینبار کاش بنشیند روی شانه ات باز من

آهنگ محزون مرا کس نمیخواهد بگوش

کاش بنوازد نوایی مرغ هم آواز من

«رها» از این همه رنج به ستوه آمده جانم

کاش به بیداری نکشد هرگز این خواب ناز من

 

زبان خاموش...
ما را در سایت زبان خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha58ms بازدید : 77 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 20:22